خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زمین گذاشتن
2 . وضع کردن (قانون و...)
[فعل]
to lay down
/lˈeɪ dˈaʊn/
فعل گذرا
[گذشته: laid down]
[گذشته: laid down]
[گذشته کامل: laid down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زمین گذاشتن
(روی چیزی) گذاشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زمین گذاشتن
نهادن
گذاشتن
مترادف و متضاد
put down
1.She laid the book down on the table.
1. او کتابها را روی میز گذاشت.
2
وضع کردن (قانون و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وضع کردن
شرط کردن
مقرر کردن
1.You can't lay down hard rules.
1. شما نمیتوانید قوانین سخت وضع کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
lay away money
lay a finger on
lay
laxative
lax
lay down the law
lay foundations
lay off
lay on
lay out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان