خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آزاد کردن (بدون مجازات یا با مجازات کم)
[فعل]
to let off
/lɛt ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: let off]
[گذشته: let off]
[گذشته کامل: let off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آزاد کردن (بدون مجازات یا با مجازات کم)
بخشیدن
to let somebody off
کسی را آزاد کردن
1. Instead of a prison sentence they were let off with a fine.
1. به جای حکم زندان [زندانی شدن]، آنها با جریمهای آزاد شدند.
2. They let us off lightly.
2. آنها با جریمهای سبک ما را آزاد کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
let me tie my shoes.
let me see
let me put on my glasses.
let me check it in the dictionary.
let me adjust the rearview mirror.
let on
let one's hair down
let out
let sleeping dogs lie
let some air out of this tire.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان