1 . بیزار بودن
[فعل]

to loathe

/loʊð/
فعل گذرا
[گذشته: loathed] [گذشته: loathed] [گذشته کامل: loathed]

1 بیزار بودن نفرت داشتن، متنفر بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیزار بودن تنفر داشتن متنفر بودن
مترادف و متضاد detest hate love
  • 1.I loathe modern art.
    1. من از هنر معاصر بیزارم.
  • 2.They loathe each other.
    2. آنها از همدیگر متنفر بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان