1 . متوسط
[صفت]

mediocre

/ˌmidiˈoʊkər/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more mediocre] [حالت عالی: most mediocre]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متوسط معمولی، پیش پا افتاده

معادل ها در دیکشنری فارسی: ابتر متوسط
disapproving
مترادف و متضاد average inferior ordinary so-so excellent exceptional
  • 1.After reading my composition, Mrs. Evans remarked that it was mediocre and that I could do better.
    1. بعد از خواندن انشایم خانم ایوانز خاطر نشان کرد که انشایم متوسط بود و می‌توانست بهتر باشد.
  • 2.Howard was a mediocre scientist who never made any unique discoveries.
    2. "هوارد" دانشمند متوسطی بود که هرگز اکتشاف منحصر به فردی نداشت.
  • 3.The movie wasn't a great one; it was only mediocre.
    3. فیلم خیلی خوب نبود، فقط متوسط بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان