خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متوسط
[صفت]
mediocre
/ˌmidiˈoʊkər/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more mediocre]
[حالت عالی: most mediocre]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
متوسط
معمولی، پیش پا افتاده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابتر
متوسط
disapproving
مترادف و متضاد
average
inferior
ordinary
so-so
excellent
exceptional
1.After reading my composition, Mrs. Evans remarked that it was mediocre and that I could do better.
1. بعد از خواندن انشایم خانم ایوانز خاطر نشان کرد که انشایم متوسط بود و میتوانست بهتر باشد.
2.Howard was a mediocre scientist who never made any unique discoveries.
2. "هوارد" دانشمند متوسطی بود که هرگز اکتشاف منحصر به فردی نداشت.
3.The movie wasn't a great one; it was only mediocre.
3. فیلم خیلی خوب نبود، فقط متوسط بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
medina
medieval
medicine man
medicine cabinet
medicine
mediocre performance
mediocrity
meditate
meditation
mediterranean
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان