خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مهاجرت
[اسم]
migration
/maɪˈgreɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مهاجرت
کوچ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کوچ
1.She’s interested in bat migration.
1. او به مهاجرت خفاشها علاقهمند است.
تصاویر
کلمات نزدیک
migrate
migrant
migraine
mignon
mighty
migratory
miguel
mike
milan
mild
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان