خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سقط کردن
[فعل]
to miscarry
/ˌmɪsˈkæri/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: miscarried]
[گذشته: miscarried]
[گذشته کامل: miscarried]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سقط کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سقط کردن
1.The shock caused her to miscarry.
1. شوک باعث شد او سقط جنین کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
miscarried
miscarriage of justice
miscarriage
miscalculation
miscalculate
miscast
miscellanea
miscellaneous
miscellany
mischief
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان