خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گم کردن
[فعل]
to mislay
/ˌmɪsˈleɪ/
فعل گذرا
[گذشته: mislaid]
[گذشته: mislaid]
[گذشته کامل: mislaid]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
گم کردن
چیزی را در جایی گذاشتن و جای آن را فراموش کردن
formal
مترادف و متضاد
lose
1.I seem to have mislaid my keys.
1. ظاهراً کلیدهایم را جا گذاشتهام.
2.Our luggage was temporarily mislaid.
2. چمدان ما بهطور موقت گم شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
misjudge
misinterpretation
misinterpret
misinform
mishmash
mislead
misleading
mismanage
mismanagement
mismatch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان