خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شرمنده
2 . آزرده
[صفت]
mortified
/ˈmɔːrtɪfaɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more mortified]
[حالت عالی: most mortified]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شرمنده
شرمسار، خجل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
روسیاه
سرافکنده
شرمسار
شرمنده
مترادف و متضاد
humiliated
1.I was mortified when I realized I had forgotten our lunch date.
1. من وقتی فهمیدم که قرار ناهارمان را فراموش کرده بودم، شرمنده شدم.
2
آزرده
ناراحت، رنجیده
1.Nora was mortified to discover that her daughter had been out drinking.
1. "نورا" وقتی فهمید دخترش بیرون مشغول نوشیدن بود، ناراحت شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
mortification
mortgage
morteza
mortar board
mortar
mortify
mortuary
mosaic
moscow
moslem
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان