خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اغلب
[قید]
most often
/moʊst ˈɔfən/
غیرقابل مقایسه
1
اغلب
بیشتر اوقات
1.Most often, people should go to the Police to get passports.
1. بیشتر اوقات، مردم برای گرفتن گذرنامه به اداره پلیس می روند.
تصاویر
کلمات نزدیک
most of them are commuters, like me.
most of the time
most iranians eat beef and veal.
most
moss
most would agree that
mostly
mot
mot juste
motel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان