خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . با چیزی ور رفتن
2 . مسخرهبازی درآوردن
[فعل]
to muck about
/ˈmʌk ˈɐbaʊt/
فعل گذرا
[گذشته: mucked about]
[گذشته: mucked about]
[گذشته کامل: mucked about]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با چیزی ور رفتن
انگولک کردن
informal
2
مسخرهبازی درآوردن
وقت تلف کردن، یللیتللی کردن
informal
مترادف و متضاد
mess around
1.I spent most of my time at school mucking about and getting into trouble.
1. من بیشتر وقتم در مدرسه را صرف وقت تلف کردن و در دردسر افتادن کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
mucilage
much
ms
mrs
magnetic resonance imaging
muck up
muckrake
mucky
mud
mudpuppy
کلمات نزدیک
muck
much-maligned
much-loved
much
mtv
muck in
muck up
muckrake
muckraker
mucky
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان