خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . راهیابی کردن
2 . ناوبری کردن (وبسایت)
[فعل]
to navigate
/ˈnævəˌgeɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: navigated]
[گذشته: navigated]
[گذشته کامل: navigated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
راهیابی کردن
1.Long ago, explorers used the stars to navigate.
1. مدتها پیش، کاوشگران از ستارگان برای راهیابی کردن استفاده میکردند.
2
ناوبری کردن (وبسایت)
specialized
تصاویر
کلمات نزدیک
navigable
navel orange
navel
nave
navaratri
navigation
navigational
navigator
navy
navy bean
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان