خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عصب
2 . جرات
3 . پررویی
[اسم]
nerve
/nɜːrv/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عصب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پی
عصب
nerve cells
سلولهای عصبی
2
جرات
شهامت
informal
مترادف و متضاد
audacity
1.You need a lot of nerve to be a writer in my country.
1. در کشور من، برای نویسنده بودن، باید جرات زیادی داشته باشی.
3
پررویی
رو داشتن، آدم پررو
informal
مترادف و متضاد
cheek
1.‘Then she demanded to see the manager!’ ‘What a nerve!’
1. «بعد خواست که مدیر را ببیند!» «چه پررو!»
2.He's got a nerve asking us for money!
2. او خیلی رو دارد که از ما پول خواسته است!
تصاویر
کلمات نزدیک
nerdy
nerd
neptune
nepotism
nephritis
nerve center
nerve gas
nerve-racking
nerve-wracking
nerves
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان