خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دزدیدن
2 . بریدن
3 . بازداشتگاه
[فعل]
to nick
/nɪk/
فعل گذرا
[گذشته: nicked]
[گذشته: nicked]
[گذشته کامل: nicked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دزدیدن
بلند کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کش رفتن
informal
مترادف و متضاد
pinch
1.Who nicked my pen?
1. کی خودکار من را دزدیدهاست؟
2
بریدن
خراش دادن
1.He nicked himself while shaving.
1. او موقع اصلاح خودش را برید.
[اسم]
the nick
/nɪk/
غیرقابل شمارش
3
بازداشتگاه
زندان
informal
1.He'll end up in the nick.
1. او سر از زندان درخواهد آورد.
2.She was questioned at the local nick.
2. از او در بازداشتگاه محلی بازجویی شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
nichols
nicholas
niche
nicety
niceness
nickel
nickel silver
nickname
nicky
nico
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان