خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خون دماغ
[اسم]
nosebleed
/ˈnoʊzˌblid/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خون دماغ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خوندماغ
خونریزی بینی
1.I got a nosebleed last night.
1. دیشب خون دماغ شدم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
nose ring
nose job
nose
norwegian
norway rat
nosegay
nosey
nosh
nosh-up
nostalgic
کلمات نزدیک
noseband
nosebag
nose to tail
nose tackle
nose ring
nosedive
nosey
nosh-up
nostalgia
nostalgic
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان