Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . کمکحال
2 . باملاحظه
[صفت]
obliging
/əˈblaɪdʒɪŋ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: most obliging]
[حالت عالی: more obliging]
1
کمکحال
آماده خدمت
formal
1.The shop assistant was very obliging.
1. دستیار فروش خیلی کمکحال بود.
2
باملاحظه
مهربان
formal
مترادف و متضاد
accommodating
helpful
1.They were very obliging and offered to wait for us.
1. آنها خیلی باملاحظه بودند و پیشنهاد کردند که منتظر ما میمانند.
تصاویر
کلمات نزدیک
obliged
oblige
obligatory
obligation
obligated
obligingly
oblique
oblique angle
obliquely
obliterate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان