Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . پیری
[اسم]
old age
/ˌoʊld eɪdʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیری
سالمندی، سالخوردگی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیری
کبر
کهولت
کهنسالی
1.He lived alone in his old age.
1. او در سالمندی تنها زندگی می کرد [او دوران پیریاش را تنها زندگی کرد].
2.Old age can bring many problems.
2. پیری می تواند مشکلات فراوانی به بار آورد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
age out
age of reptiles
age of reason
age of miracles is past
age of man
age-related
age-related macular degeneration
aged
agedness
ageism
کلمات نزدیک
old
okra
okapi
ok, let’s go to the kitchen.
ok, bye.
old age pension
old age pensioner
old bat
old bill
old boy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان