خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سر کار
[عبارت]
on the job
/ɑn ðə ʤɑb/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سر کار
مشغول به کار
1.He keeps falling asleep on the job.
1. او سر کار همیشه خوابش میبرد.
2.She's had two years on the job.
2. او دو سال مشغول به کار بوده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
on the house
on the hoof
on the fritz
on the floor there's a beautiful persian carpet.
on the edge of one's seat
on the left
on the level
on the margins of society
on the mend
on the one hand
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان