خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مخالف بودن
[فعل]
to oppose
/əˈpəʊz/
فعل گذرا
[گذشته: opposed]
[گذشته: opposed]
[گذشته کامل: opposed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مخالف بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ضدیت کردن
مخالفت کردن
1.Most of the local residents opposed the closing of their hospital.
1. بیشتر ساکنین بومی مخالف بسته شدن بیمارستان بودند.
2.They both opposed the plan.
2. آنها هر دو مخالف نقشه بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
opportunity shop
opportunity
opportunistic
opportunist
opportunism
opposed
opposing
opposite
opposite number
opposition
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان