1 . اخراج کردن
[فعل]

to oust

/aʊst/
فعل گذرا
[گذشته: ousted] [گذشته: ousted] [گذشته کامل: ousted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اخراج کردن برکنار کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: اخراج کردن برکنار کردن بیرون کردن
مترادف و متضاد drive out eject
  • 1.He was ousted as chairman.
    1. او از سِمَت رئیس بودن اخراج شد.
  • 2.She is a strong supporter of the recently ousted president.
    2. او حامی پروپاقرص رئیس‌جمهورِ تازه برکنار شده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان