خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیهوش
[عبارت]
out cold
/aʊt koʊld/
1
بیهوش
از هوش رفته
مترادف و متضاد
in a faint
out like a light
unconscious
1.As soon as the patient entered the operating room, he was out cold because of the anesthesia.
1. به محض اینکه بیمار وارد اتاق عمل شد به خاطر داروهای بیهوشی کاملا از هوش رفته بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
out
oust
ourselves
ours
our train leaves from platform 3.
out in the open
out loud
out of
out of breath
out of date
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان