خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . احساس ناتوانی و عدم تسلط بر اوضاع را داشتن
[عبارت]
out of one's depth
/aʊt ʌv wʌnz dɛpθ/
1
احساس ناتوانی و عدم تسلط بر اوضاع را داشتن
کنترلی بر اوضاع نداشتن
1.He felt totally out of his depth in his new job.
1. او در شغل جدیدش کاملا احساس ناتوانی میکرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
out of luck
out of it
out of hours
out of hand
out of focus
out of one's hair
out of one's mind
out of one's tree
out of order
out of place
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان