خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خراب
[اسم]
out of order
/aʊt ʌv ˈɔrdər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خراب
از کار افتاده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خراب
مترادف و متضاد
broken
not functioning
not working
functional
1.The elevator is out of order.
1. آسانسور خراب است.
تصاویر
کلمات نزدیک
out of one's tree
out of one's mind
out of one's hair
out of one's depth
out of luck
out of place
out of pocket
out of practice
out of print
out of proportion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان