Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . وصله ناجور
2 . خارج از جای خود
3 . نابهجا
[عبارت]
out of place
/aʊt ʌv pleɪs/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وصله ناجور
نامتعلق به جایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نابجا
1.I felt completely out of place among all these successful people.
1. من در بین آن همه آدم موفق کاملاً احساس میکردم وصله ناجوری هستم [به آنجا تعلق ندارم].
2
خارج از جای خود
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیجا
1.Nothing is out of place in my father's office.
1. هیچ چیز در دفتر پدرم خارج از جای خود نیست [همه چیز درست سرجای خود است].
3
نابهجا
1.Her remarks were out of place.
1. اظهارنظرهای او نابهجا بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
out of order
out of nowhere
out of nothing
out of my way
out of mind
out of play
out of pocket
out of practice
out of preference for
out of reach
کلمات نزدیک
out of order
out of one's tree
out of one's mind
out of one's hair
out of one's depth
out of pocket
out of practice
out of print
out of proportion
out of reach
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان