خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زیاد پر کردن
2 . بیش از حد بارگذاری کردن (کامپیوتر)
[فعل]
to overload
/ˌoʊvərˈloʊd/
فعل گذرا
[گذشته: overloaded]
[گذشته: overloaded]
[گذشته کامل: overloaded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زیاد پر کردن
زیاد بار زدن
1.Don’t overload the washer or it won’t work properly.
1. ماشین ظرفشویی را زیاد پر نکن، اینطوری خوب کار نخواهد کرد.
2
بیش از حد بارگذاری کردن (کامپیوتر)
1.The lights went out because the system was overloaded.
1. برق رفت، چون سیستم (کامپیوتر) بیش از حد بارگذاری شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
overlay
overlap
overjoyed
overindulge
overheat
overly
overnight
overpass
overpopulate
overpopulation
کلمات نزدیک
overleaf
overlay
overlap
overland
overkill
overlook
overlooking
overlooking the ocean
overly
overmorrow
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان