1 . گشت‌زنی کردن 2 . گشت 3 . گروه گشت (ارتش)
[فعل]

to patrol

/pəˈtroʊl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: patrolled] [گذشته: patrolled] [گذشته کامل: patrolled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گشت‌زنی کردن نگهبانی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گشت زدن
  • 1.A guard patrols the gate at night.
    1. یک نگهبان شب‌ها دم در ورودی گشت‌زنی می‌کند.
[اسم]

patrol

/pəˈtroʊl/
قابل شمارش

2 گشت گشت‌زنی

معادل ها در دیکشنری فارسی: گشت‌زنی گشت
  • 1.The police drive around the area in a patrol car.
    1. پلیس با یک ماشین گشت در اطراف منطقه چرخ می‌زند.

3 گروه گشت (ارتش) گروه سربازان

an army patrol
گروه گشت ارتش
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان