خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درنگ کردن
2 . متوقف کردن
3 . وقفه
[فعل]
to pause
/pɔz/
فعل ناگذر
[گذشته: paused]
[گذشته: paused]
[گذشته کامل: paused]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
درنگ کردن
مکث کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درنگ کردن
مکث کردن
مترادف و متضاد
hesitate
stall
continue
1.Anita paused for a moment, then said: ‘All right’.
1. "آنیتا" یک لحظه مکث کرد، سپس گفت: «باشه.»
2.He paused for a moment.
2. او برای لحظهای درنگ کرد.
2
متوقف کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توقف کردن
مترادف و متضاد
cease
halt
stop
continue
proceed
1.Can you pause the film there, please?
1. میتوانی فیلم را آنجا متوقف کنی، لطفاً؟
[اسم]
pause
/pɔz/
قابل شمارش
3
وقفه
مکث
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درنگ
وقفه
مکث
آرامش
مترادف و متضاد
break
halt
stop
1.After a long, awkward pause someone asked a question.
1. پس از وقفهای [سکوتی] طولانی و خجالتآور، یک نفر سوالی پرسید.
2.She spoke for three quarters of an hour without a pause.
2. او برای سه ربع ساعت بدون وقفه صحبت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
pauper
paunch
paulo
pauline
paula
pavane
pave
pave the way
pavement
pavement artist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان