خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پوست گرفتن
2 . پوستهپوسته شدن
3 . پوست (میوه و سبزیجات)
[فعل]
to peel
/pil/
فعل گذرا
[گذشته: peeled]
[گذشته: peeled]
[گذشته کامل: peeled]
صرف فعل
1
پوست گرفتن
پوست کندن، پوست کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوست کندن
1.Have you peeled the potatoes?
1. سیبزمینیها را پوست گرفتهای؟
to peel an orange
پرتقال پوست کندن
2
پوستهپوسته شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوسته پوسته شدن
1.The paint is peeling off the walls.
1. رنگ دارد پوستهپوسته از دیوارها جدا میشود.
2.The wallpaper was beginning to peel.
2. کاغذدیواری کمکم داشت پوستهپوسته میشد.
[اسم]
peel
/pil/
قابل شمارش
3
پوست (میوه و سبزیجات)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوست
1.orange peel
1. پوست پرتقال
2.potato peel
2. پوست سیب زمینی
تصاویر
کلمات نزدیک
peekaboo
peek
pee
pedro
pedometer
peel out
peeler
peelings
peep
peephole
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان