1 . نفوذ کردن
[فعل]

to permeate

/ˈpɜːrmieɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: permeated] [گذشته: permeated] [گذشته کامل: permeated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نفوذ کردن رسوخ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تراویدن رسوخ کردن
مترادف و متضاد saturate spread through
  • 1.rainwater permeating through the ground
    1. آب باران درون زمین رسوخ کرد.
  • 2.The smell of leather permeated the room.
    2. بوی چرم در اتاق نفوذ کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان