خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جرم دندان
2 . لوح
[اسم]
plaque
/plæk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جرم دندان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جرم دندان
1.Remove plaque by brushing your teeth regularly.
1. جرم دندانهایتان را با مرتب مسواک زدن از بین ببرید.
2
لوح
صفحه یادبود
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لوحه
لوح
1.A bronze plaque marks the house where the poet was born.
1. یک لوح برنزی خانهای را که شاعر در آن متولد شده بود، نشان میدهد.
تصاویر
کلمات نزدیک
planter
plantation
plantain
plant seeds of hope
plant pot
plasma
plasma screen
plasma tv
plaster
plaster cast
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان