خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پلاسما (خون)
2 . پلاسما (فیزیک)
[اسم]
plasma
/ˈplæzmə/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پلاسما (خون)
خوناب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پلاسما
2
پلاسما (فیزیک)
یکی از چهار فاز ماده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پلاسما
تصاویر
کلمات نزدیک
plaque
planter
plantation
plantain
plant seeds of hope
plasma screen
plasma tv
plaster
plaster cast
plasterboard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان