1 . در نقش کسی ظاهر شدن 2 . به تصویر کشیدن
[فعل]

to portray

/pɔːrˈtreɪ/
فعل گذرا
[گذشته: portrayed] [گذشته: portrayed] [گذشته کامل: portrayed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 در نقش کسی ظاهر شدن نقش کسی را بازی کردن

مترادف و متضاد play
  • 1.Her father will be portrayed by Sean Connery.
    1. نقش پدر او را "شان کانری" بازی خواهد کرد.
  • 2.The girl portrayed an orphan.
    2. دختر نقش یک یتیم را بازی کرد.

2 به تصویر کشیدن توصیف کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تصویر کردن
مترادف و متضاد depict
  • 1.The lawyer portrayed her client as an honest family man.
    1. وکیل، موکلش را به‌عنوان مرد خانواده‌دار درستکاری توصیف کرد.
  • 2.The painting portrays the duke’s third wife.
    2. (این) نقاشی همسر سوم دوک را به تصویر کشیده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان