خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشبینی کردن
[فعل]
to predict
/prɪˈdɪkt/
فعل گذرا
[گذشته: predicted]
[گذشته: predicted]
[گذشته کامل: predicted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پیشبینی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشبینی کردن
پیشگویی کردن
مترادف و متضاد
forecast
foresee
foretell
1.Laura thought she could predict what I would do, but she was wrong.
1. "لارا" فکر کرد میتواند پیشبینی کند من چه میکنم، اما اشتباه (فکر) میکرد.
2.Weathermen can predict the weather correctly most of the time.
2. گزارشگران آب و هوا میتوانند اغلب اوقات (وضعیت) آب و هوا را درست پیشبینی کنند.
3.Who can predict the winner of the Super Bowl this year?
3. چه کسی میتواند برنده این (دوره) لیگ "سوپربال" را پیشبینی کند؟
تصاویر
کلمات نزدیک
predicate
predicament
predetermine
predestined
predestination
predictable
predictably
prediction
predictive
predictor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان