خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . با نوک خود را تمیز کردن (پرندگان)
2 . به خود بالیدن
3 . آرایش کردن
[فعل]
to preen
/prin/
فعل گذرا
[گذشته: preened]
[گذشته: preened]
[گذشته کامل: preened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با نوک خود را تمیز کردن (پرندگان)
با منقار پرهای خود را تمیز کردن
2
به خود بالیدن
از خود راضی بودن، به خود افتخار کردن
disapproving
1.He enjoyed the applause, preening himself like a pop star.
1. او از تشویق (حضار) لذت برد و مانند یک ستاره پاپ به خود بالید.
3
آرایش کردن
آراستن
a girl preening herself in the mirror
دختری مشغول آرایش کردن خود در آینه
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
predominantly
predictably
predictable
predict
predatory
preface
prefer
pregnancy
pregnant
preheat
کلمات نزدیک
preempt
preeminent
preeminence
predominate
predominantly
prefab
prefabricated
preface
prefect
prefer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان