خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تهیه
2 . تدارک
[اسم]
preparation
/ˌprep.əˈreɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تهیه
آمادگی، تعبیه، آمادهسازی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آمادهسازی
آمایش
تهیه
زمینهسازی
مترادف و متضاد
composition
construction
devising
1.Jasmin assisted in the preparation of this article.
1. "یاسمین" در آمادهسازی این مقاله کمک کرد.
2.The team blamed injuries and lack of preparation for the loss.
2. تیم، آسیبدیدگیها و کمبود آمادگی را مقصر باخت دانست.
2
تدارک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تدارک
تعبیه
تمهید
مترادف و متضاد
arrangements
planning
provision
1.They began to make preparations for the wedding next year.
1. آنها تدارکات مراسم عروسی سال بعد را آغاز کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
prepaid
prep school
prep
preoccupied
preoccupation
preparatory
preparatory school
prepare
prepared
preparedness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان