خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . استان
2 . حوزه (علم یا اطلاعات)
[اسم]
province
/ˈprɑːvəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
استان
قلمرو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استان
ولایت
a Chinese province
یک استان چینی
2
حوزه (علم یا اطلاعات)
زمینه، قلمرو
مترادف و متضاد
field
realm
1.Computers were once the exclusive province of scientists and mathematicians.
1. کامپیوترها زمانی حوزه اختصاصی دانشمندان و ریاضیدانها بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
provider
providential
provident
providence
provided
provinces
provincial
provincialism
provision
provisional
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان