1 . گیج 2 . دچار آسیب مغزی (در اثر برخورد پیاپی مشت با سر)
[صفت]

punchdrunk

/ˈpʌntʃ drʌŋk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more punchdrunk] [حالت عالی: most punchdrunk]

1 گیج آشفته

informal
  • 1.I feel a little punchdrunk today.
    1. امروز کمی احساس گیج بودن می‌کنم.

2 دچار آسیب مغزی (در اثر برخورد پیاپی مشت با سر)

informal
مترادف و متضاد slap-happy
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان