خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گیج
2 . دچار آسیب مغزی (در اثر برخورد پیاپی مشت با سر)
[صفت]
punchdrunk
/ˈpʌntʃ drʌŋk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more punchdrunk]
[حالت عالی: most punchdrunk]
1
گیج
آشفته
informal
1.I feel a little punchdrunk today.
1. امروز کمی احساس گیج بودن میکنم.
2
دچار آسیب مغزی (در اثر برخورد پیاپی مشت با سر)
informal
مترادف و متضاد
slap-happy
تصاویر
کلمات نزدیک
punch out
punch it
punch in
punch and judy
punch
punching bag
punchline
punctilious
punctual
punctuality
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان