خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چرک (زخم)
[اسم]
pus
/pʌs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
چرک (زخم)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چرک
1.The wound had not healed properly and was oozing pus.
1. زخم هنوز کاملا خوب نشده بود و هنوز از آن چرک میآمد.
تصاویر
کلمات نزدیک
purée
pursuit
pursuer
pursue
purser
push
push around
push back
push off
push technology
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان