[اسم]

pursuit

/pərˈsuːt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جستجو طلب، دنبال

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیگرد تعاقب تعقیب جستجو
  • 1.She traveled the world in pursuit of her dreams.
    1. او در طلب رسیدن به آرزوهایش [در جستجوی رویاهایش] به دور دنیا سفر کرد.
the pursuit of happiness
جستجوی خوشبختی

2 سرگرمی

مترادف و متضاد hobby pastime
artistic pursuits
سرگرمی‌های هنری
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان