Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . قرنطینه
2 . قرنطینه کردن
[اسم]
quarantine
/ˈkwɔːrəntiːn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قرنطینه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قرنطینه
1.The dog was kept in quarantine for six months.
1. سگ به مدت شش ماه در قرنطینه نگهداری شد.
[فعل]
to quarantine
/ˈkwɔːrəntiːn/
فعل گذرا
[گذشته: quarantined]
[گذشته: quarantined]
[گذشته کامل: quarantined]
صرف فعل
2
قرنطینه کردن
در قرنطینه نگه داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قرنطینه کردن
در قرنطینه نگه داشتن
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
quaoar
quantum theory
quantum physics
quantum mechanics
quantum leap
quarantined
quark
quark cheese
quarrel
quarrel of lovers is the renewal of love
کلمات نزدیک
quantum physics
quantum leap
quantum
quantity surveyor
quantity
quark
quarrel
quarrelsome
quarry
quart
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان