خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جستجو
2 . کاوش
[اسم]
quest
/kwest/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جستجو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جستجو
formal
مترادف و متضاد
pursuit
search
1.The treasure hunter went on a quest to find an ancient gold necklace.
1. یابنده گنج برای یافتن یک گردنبند طلای باستانی به جستجو رفت.
2
کاوش
پژوهش، سفر اکتشافی
تصاویر
کلمات نزدیک
query language
query
querulous
quench
quell
question
question mark
question master
question tag
questionable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان