خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خارش
2 . موج
3 . عجول
[اسم]
rash
/ræʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خارش
تحریک پوستی
مترادف و متضاد
hives
skin eruption
spots
1.Poison ivy causes a rash.
1. پیچک سمی ایجاد خارش میکند.
2
موج
شیوع، سیل، وفور
مترادف و متضاد
outbreak
spate
wave
1.The report of a rash of burglaries in the neighborhood was exaggerated.
1. گزارش شیوع دزدی [موجی از سرقت] در حوالی ما اغراقشده بود.
a rash of movies about life in prison
موج فیلمهایی درباره زندگی در زندان
[صفت]
rash
/ræʃ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: rasher]
[حالت عالی: rashest]
3
عجول
عجولانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عجول
مترادف و متضاد
hasty
reckless
careful
cautious
1.a rash young man
1. یک مرد جوان و عجول
2.Think twice before doing anything rash.
2. قبل از انجام هر کار عجولانه دو بار فکر کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
rarely
rarebit
rare
rapper
rappeller
rasher
rasp
raspberry
raspberry-red
rassling
کلمات نزدیک
rascal
rarity
raring
rarin' to go
rarely
rasher
rashid
rashly
rasp
raspberry
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان