Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . جیره
2 . جیرهبندی کردن
[اسم]
ration
/ˈræʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جیره
سهمیه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جیره
1.food ration
1. جیره غذایی
[فعل]
to ration
/ˈræʃn/
فعل گذرا
[گذشته: rationed]
[گذشته: rationed]
[گذشته کامل: rationed]
صرف فعل
2
جیرهبندی کردن
سهمیه بندی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جیرهبندی کردن
سهمیهبندی کردن
1.Eggs were rationed during the war.
1. در زمان جنگ تخممرغ سهمیهبندی شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
ratiocinator
ratiocinative
ratiocination
ratiocinate
ratio
ration card
ration out
rational
rational function
rational motive
کلمات نزدیک
ratio
ratings
rating
ratify
ratification
rational
rational number
rationale
rationalism
rationalist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان