خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوباره شارژ کردن (باطری و ...)
[فعل]
to recharge
/riˈʧɑrʤ/
فعل گذرا
[گذشته: recharged]
[گذشته: recharged]
[گذشته کامل: recharged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
دوباره شارژ کردن (باطری و ...)
دوباره پر کردن (باطری و ...)
1.he plugged his razor in to recharge it.
1. او ریش تراشش را به برق زد تا آن را دوباره شارژ کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
recessive gene
recession
recesses
recess
receptor
recharge the e-ticket
rechargeable
rechargeable battery
recipe
recipient
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان