خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ضبط کردن
2 . ثبت کردن
3 . صفحه موسیقی
4 . ضبط موسیقی
5 . رکورد
6 . سابقه
[فعل]
to record
/rɪˈkɔːrd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: recorded]
[گذشته: recorded]
[گذشته کامل: recorded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ضبط کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ضبط کردن
مترادف و متضاد
make a record of
tape
to record something
چیزی ضبط کردن
1. I recorded that program for you.
1. من آن برنامه را برایت ضبط کردم.
2. They've just recorded a new album.
2. آنها به تازگی آلبوم جدیدی ضبط کردهاند.
to record somebody/something doing something
انجام کاری را توسط کسی/چیزی ضبط کردن
He recorded the class rehearsing before the performance.
او تمرین کلاسی را قبل از اجرا ضبط کرد.
2
ثبت کردن
یادداشت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ثبت کردن
وارد کردن
مترادف و متضاد
document
indicate
note
register
write down
1.The coldest temperatures in the United States have been recorded at International Falls, Minnesota.
1. سردترین دمای ایالات متحده در شهر "اینترنشنال فالز" ایالت مینهسوتا ثبت شدهاست.
to record something
چیزی را ثبت کردن
The coroner recorded a verdict of accidental death.
پزشک قانونی رأی هیئتمنصفه را مبنی بر مرگ بر اثر حادثه ثبت کرد.
to record how/what…
ثبت کردن چگونگی/چه و...
His job is to record how politicians vote on major issues.
شغل او ثبت کردن چگونگی رأی دادن سیاستمدارها درباره مسائل اصلی است.
to record that…
ثبت کردن اینکه...
She recorded in her diary that they crossed the Equator on 15 June.
او در دفتر خاطراتش ثبت کرد که در روز پانزدهم ژوئن از خط استوا گذشتند.
[اسم]
record
/rɪˈkɔːrd/
قابل شمارش
3
صفحه موسیقی
صفحه گرامافون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صفحه
مترادف و متضاد
vinyl
a record collection
مجموعه صفحه موسیقی
to play a record
صفحه گرامافون پخش کردن
4
ضبط موسیقی
آهنگ
1.During her career Billie Holiday made over 100 records.
1. "بیلی هالیدی" طی دوران کاریاش بیش از 100 آهنگ ضبط کرد.
2.His new record is available on CD or as a download.
2. آهنگ جدید او هم روی سیدی و هم برای دانلود در دسترس است.
a record company
شرکت ضبط موسیقی
5
رکورد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رکورد
مترادف و متضاد
best performance
highest achievement
to hold the record
رکورد در دست داشتن
He holds the world record for 100 meters.
رکورد جهانی دوی 100 متر در دست اوست.
to set a record
رکورد ثبت کردن
She set a new record for the high jump.
او رکورد جدیدی برای پرش ارتفاع ثبت کرد.
to break the record
رکورد شکستن
6
سابقه
مدرک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سابقه
مترادف و متضاد
account
document
history
previous conduct
dental records
سوابق دندانپزشکی
medical records
مدارک پزشکی
تصاویر
کلمات نزدیک
reconvene
reconstruction
reconstruct
reconstitute
reconsider
record high
record holder
record low
record player
record-breaking
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان