خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زائد
2 . تعدیلشده
[صفت]
redundant
/rɪˈdʌndənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more redundant]
[حالت عالی: most redundant]
1
زائد
اضافه، غیرضروری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زاید
زیادی
1.The picture has too much redundant detail.
1. این عکس بیش از حد جزئیات اضافی دارد.
2
تعدیلشده
بیکارشده
redundant employees
کارمندان تعدیلشده
to be made redundant (from your job)
از کار بیکار شدن
To keep the company alive, half the workforce is being made redundant.
برای زنده نگه داشتن شرکت، نیمی از نیروی کار از کار بیکار شدهاند.
تصاویر
کلمات نزدیک
redundancy
reduction
reduced
reduce stress
reduce
redwood
reed
reed bed
reed pen
reef
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان