Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . متفکر
2 . بازتابنده
[صفت]
reflective
/ɹɪflˈɛktɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more reflective]
[حالت عالی: most reflective]
1
متفکر
ژرفاندیش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ژرفاندیش
formal
مترادف و متضاد
thoughtful
a quiet and reflective man
یک مرد کمحرف و متفکر
2
بازتابنده
بازتابگر
1.Stick reflective tape on your school bag.
1. نوار چسب بازتابنده به کیف مدرسه خود بچسبانید.
تصاویر
کلمات نزدیک
reflection
reflected
reflect
reflation
reflate
reflectivity
reflector
reflex
reflex action
reflex angle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان