خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . منتشر کردن
2 . آزاد کردن
3 . ترشح کردن (هورمون)
4 . رها کردن
5 . بیرون ریختن (احساسات)
6 . مرخص کردن
7 . (از مسئولیت، کار و ...) معاف کردن
8 . اکران (فیلم و ...)
9 . ترانه منتشرشده
10 . آزادی
11 . ترخیص
12 . رهاسازی (گاز یا مواد شیمیایی)
13 . بیانیه
[فعل]
to release
/rɪˈliːs/
فعل گذرا
[گذشته: released]
[گذشته: released]
[گذشته کامل: released]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
منتشر کردن
عرضه کردن، اکران کردن (فیلم)، بیرون دادن
مترادف و متضاد
issue
launch
make available
make available to the public
publish
to release a book/CD/product, etc.
منتشر/عرضه کردن کتاب/سیدی/محصول و ...
1. A version of the game for Mac computers will be released in February.
1. نسخهای از آن بازی برای رایانههای (با سیستم) مک، در فوریه عرضه خواهد شد.
2. New products were released onto the market.
2. محصولات جدیدی به بازار عرضه شدند.
3. No details about the talks were released.
3. هیچ جزئیاتی درباره آن مذاکرات منتشر نشد.
4. Police have released no further details about the accident.
4. پلیس جزئیات بیشتری در رابطه با آن تصادف منتشر نکرده است.
to release a movie
فیلم اکران کردن
A new movie was just released.
یک فیلم جدید بهتازگی اکران شدهاست.
2
آزاد کردن
رها کردن، نجات دادن، خلاص کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزاد کردن
رها کردن
ول کردن
مترادف و متضاد
free
liberate
set free
to release somebody/something
کسی/چیزی را آزاد کردن
The government announced that they would release the prisoners.
دولت اعلام کرد که زندانیان را آزاد خواهند کرد.
to release somebody/something from something
کسی/چیزی را از چیزی آزاد کردن [نجات دادن]
1. Death released him from his suffering.
1. مرگ او را از عذابش آزاد کرد.
2. Firefighters took two hours to release the driver from the wreckage.
2. دو ساعت طول کشید تا آتشنشانان، راننده را از لاشه (اتومبیل) آزاد کنند [نجات دهند].
3. He was released from prison last week.
3. او هفته پیش از زندان آزاد شد.
4. The surgery released him from years of pain.
4. جراحی، او را از سالها درد خلاص کرد.
to release the handbrake
ترمزدستی را رها کردن [پایین آوردن]
Release the handbrake first.
اول ترمزدستی را پایین بیاور.
3
ترشح کردن (هورمون)
آزاد کردن
مترادف و متضاد
let out
secrete
to release something into something
چیزی به چیزی ترشح [آزاد کردن]
1. Coal power stations release sulfur dioxide into the atmosphere.
1. کارخانههای ذغال سنگ، سولفور دیاکسید به جو آزاد میکنند.
2. Hormones are released from glands into the bloodstream.
2. هورمونها از غدد به جریان خون ترشح میشوند.
4
رها کردن
ول کردن
مترادف و متضاد
let go
let loose
to release something
چیزی را رها [ول کردن]
1. 10,000 balloons were released at the ceremony.
1. 10 هزار بادکنک در آن مراسم رها شد.
2. He refused to release her arm.
2. او از رهاکردن دست او امتناع کرد.
3. She released his arm and pushed him aside.
3. دست او را رها کرد و او را کنار زد.
to release one's grip/hold (on somebody/something)
(کسی/چیزی را) رها کردن
The sudden noise made him release his hold on her arm.
آن صدای ناگهانی باعث شد که او دست او را رها کند.
to be released over
رها [ول] شدن روی
Thousands of bombs were released over Dresden.
هزاران بمب روی "درسدن" رها [انداخته] شد.
to release the clutch pedal
پدال کلاچ را رها کردن
What's the best way to release the clutch pedal after shifting?
بهترین راه برای رها کردن پدال کلاچ بعد از دنده عوض کردن چیست؟
5
بیرون ریختن (احساسات)
خلاص شدن (از احساسات)، تسکین دادن
مترادف و متضاد
get rid of
to release something
چیزی را بیرون ریختن/تسکین دادن/از چیزی خلاص شدن
1. Physical exercise is a good way of releasing stress.
1. تمرین فیزیکی، روش خوبی برای خلاص شدن از استرس است.
2. She burst into tears, releasing all her pent-up emotions.
2. او به گریه افتاد و تمام احساسات سرکوبشده خود را ابراز کرد [بیرون ریخت].
3. You need to release the tension in these shoulder muscles.
3. باید گرفتگی در عضلات شانه را تسکین دهی.
6
مرخص کردن
ترخیص کردن
مترادف و متضاد
discharge
to release somebody (from someplace)
کسی را (از جایی) مرخص کردن
1. He was released from the hospital yesterday.
1. او دیروز از بیمارستان مرخص شد.
2. The club is releasing some of its older players.
2. باشگاه دارد برخی از بازیکنان مسنترش را مرخص میکند.
3. They're going to release me from the hospital tomorrow.
3. فردا مرا از بیمارستان مرخص میکنند.
7
(از مسئولیت، کار و ...) معاف کردن
بخشیدن، صرفنظر کردن
مترادف و متضاد
exempt
remit
to release somebody from something
کسی را از چیزی معاف کردن
1. The new law released employers from their obligation to recognize unions.
1. قانون جدید، کارفرمایان را از تعهدشان برای به رسمیت شناختن اتحادیهها معاف کرد.
2. Williams asked to be released from her contract.
2. "ویلیامز" درخواست کرد که از قراردادش معاف شود.
[اسم]
release
/rɪˈliːs/
غیرقابل شمارش
8
اکران (فیلم و ...)
عرضه، انتشار
مترادف و متضاد
issuance
publication
1.It's still seven weeks till the film's official release.
1. هنوز تا اکران رسمی فیلم، هفت هفته مانده است.
2.October 22nd is the date set for the report’s release.
2. بیستودوم اکتبر، تاریخی است که برای انتشار آن گزارش تعیین شدهاست.
3.The movie goes on general release next week.
3. فیلم هفته بعد به اکران عمومی درمیآید.
4.The new software is planned for release in April.
4. انتشار نرمافزار جدید برای آوریل برنامهریزی شدهاست.
to be on (general) release
اکران (عمومی) شدن
1. The film is on general release.
1. آن فیلم اکران عمومی شدهاست.
2. The movie will be on release from Christmas.
2. آن فیلم از کریسمس اکران خواهد شد.
9
ترانه منتشرشده
فیلم اکرانشده، محصول عرضهشده
first release
اولین ترانه منتشرشده
It's his first release for a major label.
این اولین ترانه منتشرشده او برای یک ناشر بزرگ موسیقی است.
latest release
آخرین ترانه منتشرشده
Her latest release, a song about doomed love, she wrote herself.
آخرین ترانه منتشرشده او که آهنگی درباره عشق محکوم به فنا است را خودش نوشته است.
10
آزادی
رهایی، آزادسازی، خلاصی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزادسازی
اِطلاق
خلاصی
رهایی
مترادف و متضاد
freedom
freeing
liberation
1.Before release, the sea lions are fitted with electronic tracking devices.
1. پیش از آزادسازی، دستگاههای ردیابی الکترونیکی به شیرهای دریایی نصب میشود.
release from/of something
آزادی [رهایی] از چیزی
1. It's just a release of tension.
1. آن فقط یک رهایی از تنش است.
2. Simon has obtained early release from prison.
2. "سایمون" آزادی زودتر از موعد از زندان گرفته است.
3. The treatment will bring a release from pain.
3. آن درمان، خلاصی از درد به همراه خواهد داشت.
release of somebody/something
آزادی کسی/چیزی
They are demanding the release of all political prisoners.
آنها خواستار آزادی زندانیان سیاسی هستند.
a sense of release
حس آزادی [رهایی]
He had a sense of release after the exam.
او بعد از آن امتحان، حس آزادی داشت.
merciful death/end/release
مرگ/پایان/آزادی از روی ترحم
Elinor was just going to have to wait for her merciful release.
"الینور" فقط باید منتظر آزادیاش از روی ترحم میماند.
11
ترخیص
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ترخیص
1.His release from psychiatric hospital was a good sign.
1. ترخیص او از بیمارستان روانی نشانه خوبی بود.
2.Your behavior can hinder your release.
2. رفتارت میتواند از ترخیصت جلوگیری کند.
12
رهاسازی (گاز یا مواد شیمیایی)
انتشار، ترشح
release of something into something
رهاسازی [انتشار] چیزی به [در] چیزی
1. How can we reduce the release of carbon dioxide into the atmosphere?
1. چگونه میتوانیم انتشار کربن دیاکسید به جو را کاهش دهیم؟
2. The release of toxic waste into the rivers could lead to environmental disasters.
2. رهاسازی [ریختن] پسماند سمی به رودخانهها میتواند به فجایع زیستمحیطی ختم شود.
13
بیانیه
اعلامیه، اطلاعیه، گزارش
مترادف و متضاد
report
statement
press/news release
اعلامیه مطبوعاتی/خبری
1. A press release is an official statement delivered to members of the news media for the purpose of providing information.
1. یک اعلامیه مطبوعاتی، یک بیانیه رسمی است که به اعضای رسانههای خبری به منظور فراهمکردن اطلاعات داده میشود.
2. Mr Wilson said in a news release.
2. آقای "ویلسون" در یک اعلامیه خبری گفت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
relay
relaxing
relaxed
relaxation
relax
relegate
relentless
relentlessly
reliable
reliably
کلمات نزدیک
relay race
relay
relaxing
relaxed
relaxation
release the handbrake.
released
relegate
relegation
relent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان