[اسم]

relaxation

/ˌriː.lækˈseɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آرامش تمدد اعصاب

معادل ها در دیکشنری فارسی: آسایش استراحت تمدد
مترادف و متضاد calm composure mental repose tranquillity anxiety
  • 1.He plays the piano for relaxation.
    1. او برای آرامش پیانو می نوازد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان