[قید]

relatively

/ˈrɛlətɪvli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نسبتا به نسبت

معادل ها در دیکشنری فارسی: بالنسبه نسبی نسبتا
مترادف و متضاد comparatively
  • 1.He's a relatively good squash player.
    1. او نسبتا بازیکن اسکواش خوبی است.
  • 2.There was relatively little violence.
    2. به نسبت خشونت کمی وجود داشت.
  • 3.These people are living on relatively low incomes.
    3. این مردم با درآمدهای نسبتا پایینی زندگی می‌کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان