Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خویشاوند
2 . نسبی
3 . نسبت به
4 . موصولی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
relative
/ˈrel.ət̬.ɪv/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خویشاوند
(عضوی از) فامیل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خویش
خویشاوند
همخون
فامیل
قریب
کس
مترادف و متضاد
member of the family
relation
1.All of these people are my relatives.
1. همه این افراد از خویشاوندان من هستند.
2.There was a party for friends and relatives.
2. یک مهمانی برای دوستان و فامیل بود.
close/distant relatives
خویشاوندان نزدیک/دور
All her close relatives came to the wedding.
همه خویشاوندان نزدیک به جشن عروسی آمدند.
[صفت]
relative
/ˈrel.ət̬.ɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more relative]
[حالت عالی: most relative]
2
نسبی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نسبی
مترادف و متضاد
comparable
comparative
correlative
respective
absolute
the relative advantages of driving
مزیتهای نسبی رانندگی (بلد بودن)
the relative prosperity of the West
رفاه نسبی غرب
3
نسبت به
در مقایسه با
مترادف و متضاد
in proportion
proportional
proportionate
disproportionate
relative to something/somebody
نسبت به [در مقایسه با] چیزی/کسی
the position of the Earth relative to the sun
موقعیت زمین در مقایسه با خورشید
4
موصولی
نسبی
relative pronoun/clause
ضمیر/عبارت موصولی
In ‘the man who came’, ‘who’ is a relative pronoun and ‘who came’ is a relative clause.
در عبارت «مردی که آمد»، «که» ضمیر موصولی و «که آمد» یک عبارت موصولی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
relationship
relations
relation
relating to
related
relative clause
relative pronoun
relatively
relativity
relax
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان